در عصر رقابت روایت‌ها، دیپلماسی فرهنگی ابزار راهبردی اقتدار ملی است. ایران می‌تواند با تکیه بر سرمایه‌های تمدنی‌ خود، از نیشابور تا مهران، الگویی مستقل برای تعامل جهانی بر پایه هویت ایرانی‌ـ‌اسلامی ارائه دهد.

صبح ساباط _ امیرحسین ذاکری؛ در جهانی که مرزهای قدرت، بیش از آن‌که در خاک‌ها ترسیم شوند، در ذهن‌ها و روایت‌ها شکل می‌گیرند، دیپلماسی فرهنگی به یکی از مؤلفه‌های راهبردی اقتدار ملی بدل شده است. ایران، با سابقه‌ای عمیق در تولید معنا، اندیشه و مقاومت، ظرفیت‌هایی بی‌بدیل برای حکمرانی نرم دارد. مناسبت‌هایی همچون ورود حضرت رضا(ع) به نیشابور و مشهد، بزرگداشت صائب تبریزی، و آزادسازی مهران، بیش از رویدادهای تقویمی، سندهایی تمدنی‌اند که باید در دستگاه سیاست فرهنگی ما بازخوانی شوند.

ورود علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) به نیشابور، با حدیث «کلمة لا إله إلا الله حصنی»، تنها یک توقف در مسیر هجرت نبود؛ بلکه بیانیه‌ای فشرده از حکمرانی ایمانی بود. سخنی که از آنجا آغاز شد، تا امروز در قلب میلیون‌ها ایرانی در مشهد ادامه دارد. از نیشابور، نقطه ورود نور، تا مشهد، پایتخت دل‌ها، ما با الگویی از دیپلماسی تمدنی مواجه‌ایم که در آن عقلانیت، معنویت و ریشه‌داری، پایه تعامل با جهان‌اند، نه وابستگی و استحاله.

در کنار این، صائب تبریزی به‌مثابه چهره‌ای از ایران فرهنگی، نماینده‌ی زبان نرم اما نافذ حکمت است. شعر او، آمیزه‌ای از نقد اجتماعی، عرفان فلسفی و اندیشه ملی‌ست. صائب نه‌فقط شاعر است، بلکه کارگزار قدرت نرم ایرانی در دوره‌ای پرآشوب بود. چرا امروز نباید دیپلماسی فرهنگی ما، صائب و امثال او را به صحنه‌ی گفت‌وگوی جهانی بازگرداند؟ در جهانی که ترکیه، هند، چین و حتی کشورهای عربی به‌دنبال «نمادهای نرم تمدنی» خویش‌اند، ایران حق ندارد با این ذخایر بی‌عمل بماند.

و مهران، این قطعه خاک شریف، نماد آن است که اقتدار سرزمینی نیز، بدون سرمایه فرهنگی و اعتقادی ممکن نیست. آزادسازی مهران تنها با توپ و تانک ممکن نشد؛ پشت آن، ایمان، هویت و انگیزه‌ای برخاسته از مکتب بود. امروز نیز در میدان جنگ روایت‌ها، باید با همین مکتب، میدان دیپلماسی فرهنگی را فتح کرد.

دیپلماسی فرهنگی برای ایران یعنی بازگشت به ریشه‌هایی که نه تحقیرآمیزند، نه تقلیدی. یعنی بازتعریف تعامل جهانی، بر اساس هویت مستقل ایرانی‌ـ‌اسلامی. ؛تحقق دیپلماسی فرهنگی، نیازمند نگاه ملی، مشارکت فکری و بهره‌گیری از همه ظرفیت‌های فرهنگی وعلمی واندیشه ای کشور است؛ نه وابسته به ساختارهای محدود و جزیره‌ای.

بلکه نیازمند یک مهندسی ملی در میدان فرهنگ است؛ با مشارکت اندیشکده‌ها، نخبگان مستقل، مراکز آموزش عالی و بدنه مؤمن و متخصص.

اگر ایران بخواهد در نظم جدید منطقه و جهان، نقش یک بازیگر تمدنی مقتدر را ایفا کند، باید دیپلماسی فرهنگی را نه حاشیه سیاست، بلکه لبه راهبردی اقتدار بداند. از نیشابورِ حکمت تا مشهدِ ولایت، و از مهرانِ مقاومت تا آینده‌ی تعامل، این مسیر باید با اعتماد به داشته‌های خودی و دوری از خودکم‌بینی تمدنی، بازآرایی شود.