صبح ساباط – نرگس جم رتبه؛ من یک زنم قلبم انقلاب زیبایی ها و عطوفت بی مثالم کودتای مخملی آرامش. سالها و بلکه قرن هاست چوب سهمگین نابرابری در عمق جانت شکوفه ی رنج می دهد. نمی دانم کدامین بی روح و بی احساس عقده های خویش را در قالب تبصره و قانون به خوردِ روانت داد تا همیشه فکر کنی موجودی ضعیفی. ضعیف کسی است که ارزش های والای تو را در ذهن بسته اش جنسیتی می کند و از این زاویه تو را میبیند.
تبعیض های قانونی روح ظریف مرا می آزارد. دلم می سوزد برای سال ها و لحظه هایی که برای خودت نزیسته ای. برای قلبت و روحت نفس نزده ای.دست بر زانو نگیر ، رخت سیاه پاییزی را که سالیان سال برای قواره ات دوخته اند ، به سلیقه ی نگاه لطیفت به نرگس و یاس منقش کن. قانون های نئاندرتال ِ فاقد ارزش را به وجود مقدست راه نده . با عشق و لطافت و زنانگی های راپونزل گونه ات ،همزاد پنداری کن تا چهره ی بی تکلف دلبری هایت چراغی را فرا روی رفع بی محابای دیده نشدن ها و بی اعتنایی های دیگران روشن نماید .
تو امروز خودت باش بدون هرزگی و چشمداشت هم میشود لایق ستایش و تکریم شد.
با من باش
با من قدم بزن
با من پنجره های تکیده را عاشقانه بگشا.
با من مهربان باش که خود، خدای مهربانی ام اگر قلبم و جسمم صادقانه عشق باران شود.
من از خمودی فکرها و دست و پاگیری قوانین خود ساخته و تعصبات سرد گله مند نیستم ؛ از محدودیت پنجره های بسته انسانیت می گریم. محدودیت هایی که خفقان زخم های تازه اند ، خفقانی که جان مرا و جسمم را می آزارد . دستم به دامنت ای عصرهای دلگیر بی صدایی .
در قداست نگاه من رزهای صورتی و نرگس های باغ عشق را دسته کن تا صدای خنده هایم گوش فلک را کر کند. به من بگو تو یک زنی . آزاد باش و خود به وجودت بال و پر بده.
من یک زنم ؛ خندهایم جرم است . پوشیدن لباس قرمز یعنی شدید ترین قضاوت ها ؛ لحن حرف هایم اگر لختی با شوق و خنده باشد ، چراغ سبز افکار مردان می شوم.
من زنم دلم می خواهد برای جنس زنانه ام آستین بالا بزنم و دست های نامهربان را از ذوق های زنانه ام کوتاه کنم.
امروز روز من نیست ، روز من زمانی فرا می رسد که دامن گل گلی و شال قرمزم را بدون دلواپسی بر اندامم بیارایم .
روز من روزی است که نازهای دلبرانه ام و لحن زیبای زنانه ام دل بیمار هیچ مردی را نلرزاند.
از وقتی بچه بودیم زیبایی های زندگی مان را نازیبا کردند.
عروسک هایت قواره تو نیست ؛ تو بزرگ شده ای.
بازی های دخترانه را عاشقانه دوست داشتیم ولی منع شدیم ، من کودکی ام را در حصار تنگ نظری ها جا گذاشته ام من امروز انرژی های بچگی هایم را بدون نگاه عاقل اندر سفیه دیگران به زیباترین و کودکانه ترین می خواهم .
حس می کنم و می دانم که دخترانگی ها و شاعرانگی های وجود یک زن را در پشت حصارهای تعصب به نظاره خواهم نشست حتا ….
- نویسنده : نرگس جم رتبه
Monday, 9 September , 2024