با وجود کوشش بسیار در برگزاری نمایشگاه هاستل کالچر، اما جای خالی فضای مجازی و شبکه های اجتماعی به عنوان پیاده نظام این وضعیت اجتماعی استعماری خالی بود که ضمن قدردانی از عوامل اجرائی این رویداد که در نهایت مظلومیت و کوشش، این رویداد هنری و آگاهی بخش را رقم زدند؛ امیدوارم در رویدادهای بعد از این، شاهد لحاظ شدن این مهم باشیم.

صبح ساباط _ علی مشیری نیا؛ نمایشگاه نقاشی هاستل کالچر با همه تلاش‌ها، کارگاه‌ها و رویکرد پژوهشی‌ آن، کوششی جدی برای فهم فرهنگ زیست پسا‌صنعتی در یزد است که این روزها در هتل داد یزد دایر شده است و فارغ از مظلومیت هنر و هنرمند در یزد به نظر آمد این یادداشت بتواند تا حدود زیادی عیار برگزاری این چنین رویدادهای هنری و قابل تحسین را بالا برده و نتیجه دلخواه که همان احیاء اصل وجودی انسان و تداعی معنای حقیقت انسانیت در جوامع و نیز بازگشت آدمی به این مهم است را ترفیع و قابل دسترس کند.

اما بعد، در رویداد هاستل کالچر و در میانه عصر ارتباطات و در حالی که شبکه‌های اجتماعی و زیست دیجیتال، مهم‌ترین موتور محرک این فرهنگ و عامل واگرایی معنایی انسان معاصر محسوب می‌شوند، در میان این روایت جمعی از زمانه، جایی برای نقد مستقیمی از این ساحت وجود نداشت؛ غیبتی که این پرسش اساسی را پیش می‌کشد؛ آیا می‌توان انسان پسا‌صنعتی را تصویر کرد، بی‌آنکه سازوکارهای رسانه‌ای سازنده آن را ندید؟

نمایشگاه هاستل کالچر که از سوم تا پنجم دی ۱۴۰۴ در نگارخانه هتل داد یزد برگزار میگردد، از جهاتی تجربه‌ای متفاوت و قابل دفاع است. حضور نسل جوان، کارگاه‌های چندماهه، اهتمام پژوهشی و بهره‌گیری از زبان تصویر برای طرح پرسش‌های اجتماعی، همگی شایسته توجه‌اند. این رویداد تلاش دارد با نگاهی بینا رشته‌ای، به زیست پرتنش جامعه پسا‌صنعتی بپردازد؛ جامعه‌ای که در آن سرعت، رقابت، مصرف‌محوری و بهره‌وری اقتصادی به شاخص ارزش انسان تبدیل شده است؛ چه اینکه در توصیف‌های ایمان بهارجو، هاستل کالچر نوعی استعمار فرهنگی نامرئی است؛ استعمار بدون لشکر و بدون فرمان، که آرام و پیوسته سبک زیست انسان را بازتعریف کرده است. از این منظر، نمایشگاه با شجاعت به سراغ مفهوم فروپاشی انسانیت در میدان بهره‌وری رفته است؛ که از منظر عینیت گرایی، رویت‌پذیر کردن زوال روابط خانوادگی، آسیب فقدان گفت‌وگو و تنهایی مزمن انسان مدرن را به تصویر کشاندن، نه تنها لازمه زیست اجتماعی این عصر که خود سدی در برابر اگزیستانسیالیسم صنعتی (مفهوم نو از نویسنده) است.

با این حال، یک خلأ مهم در روایت این نمایشگاه به چشم می‌آید؛ خلأیی که تضادی مفهومی را پدید می‌آورد، چرا که وقتی از استعمار فرهنگی سخن می‌گوییم، یکی از اصلی‌ترین بسترهای این نفوذ، شبکه‌های اجتماعی و معماری رسانه‌ای پلتفرم‌ها است که خود به مثابه پساده نظام به عنوان ابزاری اساسی و محوری در خدمت این ساختار قرار گرفته است؛ ساختاری که نه‌تنها روابط انسانی را بازآرایی می‌کنند، بلکه سبک زندگی، نظام توجه، و حتی معنای خود را نیز می‌سازند و دقیقا اینجاست که انسان از اصالت می افتد و دقیقا اگزیستانسیالیسم صنعتی متولد می شود.

با این حال در این نمایشگاه، جایی برای نقد مشخص، تصویری و محوری این زیست رسانه‌ای دیده نشد. آثار ارائه‌شده، هر چند صادقانه و تامل‌برانگیز، اما بیشتر به پیامدهای زندگی پسا‌صنعتی پرداخته‌اند تا خاستگاه‌های آن و نتیجه آنکه مخاطب با یک روایت نیمه‌تمام مواجه می‌شود؛ جامعه‌ای بیمار در قاب تصویر اما جای عامل اصلی بیماری در قاب خالی است و طبیعتا در این وضعیت این پرسش ناگزیر سربرمی‌آورد که؛ آیا می‌توان جامعه پسا‌صنعتی را بدون اشاره مستقیم به سازوکارهای دیجیتال، الگوریتم‌ها، اقتصاد توجه و فشار پلتفرم‌ها نقد کرد؟ و آیا می‌توان از سرنوشت انسان سخن گفت، اما از سازندگان جدید انسان شبکه‌ها، هویت‌های فیلترشده، هویت‌سازی‌های مصنوعی و اقتصاد سلف‌برندینگ سخنی نگفت؟

جواب منفی به سوالات فوق در حالی است که نمایشگاهی مشابه با عنوان باتماق و با محوریت عکس و هنر عکاسی در اردکان، با تمرکز بر نقد صریح شبکه‌های اجتماعی و زیست مجازی، زمینه‌ای برای طرح این گفت‌وگو فراهم کرده بود و بازتاب آن نیز در صبح ساباط ثبت شد، رویداد یزد با همه ظرفیت‌ها و توانمندی‌هایش، در این بخش از روایت، سکوت کرده است.

این نقد، نه از سر نفی، که از سر مطالبه‌گری است؛ چه اینکه رویداد هنری هاستل کالچر می‌توانست زبان تصویری وضعیت انسان معاصر باشد؛ اما بی‌توجهی به بزرگ‌ترین نیروی شکل‌دهنده هویت امروز رسانه‌های اجتماعی باعث شده است، تصویر ارائه‌شده، شفاف اما ناقص و صادق اما ناتمام باشد.

کلام آخراینکه:

در میدان نقد، تحول و نقش آفرینی، هنر باید شجاعت نام‌ بردن داشته باشد؛ همان‌گونه که رسانه باید شجاعت طرح پرسش را دارا باشد و آگاه باشیم که بدون این شجاعت‌ها، نقد ما تنها روایت آسیب خواهد بود، نه افشای علت و در جهانی که معنا لحظه‌ به ‌لحظه بلعیده می‌شود، روایت‌های نیمه‌تمام، خطرناک‌تر از سکوت‌اند.