صبح ساباط _ سید فضل الله طباطبایی ندوشن (امید)؛ مگر به اختیار خودش آمده است ! که به اختیار خودش برود ! هرکسی که او را آورده ، همان کس هم او را می برد !
به خیال ما می رسد که ، تنها ما انسان ها ، هستیم که می توانیم بگوییم : «من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم / آنکه آورده مرا ، باز بَرَد در وطنم»؛ او هم همین حرفها را می گوید ؛ منتها ما نمی شنویم ! همانطوری که تسبیح او و مابقی موجودات را هم نمی شنویم ! به فرض ، همه دروغ بگویند ! خدا که دروغ نمی گوید ! مگر «یُسَبِحُ لله ما فِی السّمواتِ و مافی الارض ۰۰۰ »
« هرچه در زمین و آسمانهاست همه به تسبیح و ستایش خدا مشغولند ۰۰۰ »را خود خداوند نفرموده است ؟!
مگر به اعجاز الهی ، سنگریزه در دست مبارک پیامبر (ص) ، به یکتایی خداوند و رسالت رسولش ، شهادت نداده است ؟! مگر در حضور پیامبر (ص) و در جمع جماعت حاضر در حضور حضرت رسول الله (ص) ، سوسمار به یکتایی خداوند و رسالت حضرت ختمی مرتبت (ص) شهادت نداده است ؟!
می دانیم که اگر اعجاز الهی نبود ابوجهل و امثال اابوجهل ، صدای شهادتین گفتن سنگریزه را با گوشهای خود نمی شنیدند ! اما این دلیل بر این مطلب نیست که مثلا : سنگریزه در وقت های دیگر تسبیح و تحمید خداوند را نمی گوید !
البته منکر این مطلب نیستم که بودند و شاید هنوز هم باشند ؛ امثال آیت الله بهجت (ره) و علامه ی طباطبایی (ره ) و عارفانی گمنام که با همین گوش های مادی ، تسبیح موجودات ، مثلا درختان خیابان “صفائیه ی قم ” را می شنیدند و شاید هنوز هم کسانی بشنوند ! و در حقیقت شاهدی زنده بودند و شاید هم هنوز هم باشند ! برای اثباتبیتِ معروفِ حکیم شبستری : « هر گیاهی که از زمین روید/ وحده لا شریک له گوید »
داشتم می گفتم که : هر کسی که او را آورده ، همان کس هم او را خواهد بُرد ! بدون تردید و با الهام از آیات کلام الله همان کسی که«می خنداند» و «می گریاند» ؛ همان کسی که «می میراند» و « زنده می سازد»؛ همان کسی است که دارد او را می برد ! وَ دوباره او را می آورد !
و اما معلوم نیست که ما باشیم و دوباره آوردن و دو باره بردن او را ببینیم ! به قول «شیخ اجل»، شیخی که به حکم«کل نفس ذائقه الموت ثم الینا ترجعون» هفتصد ، هشتصد سال است که اجل او را با خودش برده است : «بسی تیر و مرداد و اردیبهشت / بیاید که ما خاک باشیم و خشت !»
یادمان نرفته است که : خدا چک سفید امضایش را به هیچ بنده ای نداده است که همیشه در این محنت سرا باشد ! به قول معروف : « آدم ، آه هست و دم »و بدون تردید «ناگهان بانگی برآید خواجه مُرد ! ».
شاید بپرسید؛ «حالا که او هم مثل ما آمدن و رفتنش دستِ خودش نبوده و نیست ! تکلیف ما ، چه می شود ؟! »جواب سوال ما را «مولی الموحدین»در هزار و چهار صد سال پیش فرموده است ؛ جوابی که پاسخ پرسشِ آیندگان هم می باشد ؛ آیندگانی که آوردن و بردن او را می بینند!
« فرصتها را مغتنم بشمارید که همچون ابرِ بهار می گذرند»
لسان الغیب هم شاید با الهام از همین کلام دُرر بار ، ابیات درخشان ذیل را سروده است: «۰۰۰ وقت را غنیمت دان آن قَدَر که بتوانی / حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
کام بخشی گردون عمرِ در عوض دارد / جهد کن که از دولت دادِ عیش بستانی۰۰۰»
بنابر این خوب است که تا فرصت باقی ست ، قدر این مسافری که دارند کوله بار او را به پشتش می نهند ؛ بدانیم و از فیوضات معنوی ماه مبارک رمضان ، ما هم در حد لیاقتمان بهره مند شویم !
چرا که به قول شیخ اجل سعدی شیرازی : « ۰۰۰ عمر ، برف است و آفتابِ تموز / اندکی ماند و خواجه غِرّه هنوز / ای تهیدست رفته در بازار ! / تَرسَمت پر نیاوری دستار ! ۰۰۰ »
و در پایان برای اینکه «واعظ غیر متعظ» نباشم ، سوزنی به خودم می زنم ؛ و به نفسِ خودم می گویم که : «همیشه شعبان ! یک بار هم رمضان !» سید شاعر !( و شاید متشاعر !) یک بار هم به خودت نصیحت کن ! تا نباشی از زمره ی واعظانی که حافظ شیرازی در باره ی آنها سروده است:«واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت می روند ، آن کار دیگر می کنند / مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند ؟!»
Tuesday, 17 June , 2025