صبح ساباط – مهدیه سالاری؛ حتما برای شما نیز پیش آمده که اوایل روز قبل از آنکه همه مردم فعالیت های روزمره خود را آغاز کنند، قبل از آنکه کرکره مغازه ها بالا رود و قبل از آنکه صدای بوق اتومبیل ها و موتورسیکلت ها سکوت شهر را بشکنند از منزل خارج شده باشید و […]

صبح ساباط – مهدیه سالاری؛ حتما برای شما نیز پیش آمده که اوایل روز قبل از آنکه همه مردم فعالیت های روزمره خود را آغاز کنند، قبل از آنکه کرکره مغازه ها بالا رود و قبل از آنکه صدای بوق اتومبیل ها و موتورسیکلت ها سکوت شهر را بشکنند از منزل خارج شده باشید و یا در ساعات اولیه روز پیاده مسافتی را طی کرده باشید؛ حتماً یکی از کسانی را که در مسیر خود می بینید که زودتر از شما فعالیت شغلی خود را آغاز کردند مردان نارنجی پوش شهر است که با صدای جارویی که بر زمین می کشد آهنگ زندگی را می نوازد.

مرد نارنجی پوشی که سیاهی شهر بر لباسش نشسته اما قلبی پاک و دلی دریایی دارد، مرد نارنجی پوشی که هر روز قبل از طلوع آفتاب از خانه خارج می شود تا بزداید آنچه را که در مسیر رفت و آمد من و شماست بماند، بماند که ما چقدر گاهی خود خواهانه و گستاخانه رفتار کار می‌کنیم ، بماند که گاهی چقدر بی‌تفاوت هستیم نسبت به اطرافمان به اطرافیانمان چه رفتارها که از ما سر نمی زند ؛کیسه زباله را در پیاده رو میگذاریم بدون اینکه توجه داشته باشیم که الان ساعت جمع آوری زباله ها نیست. دستمال کاغذی مان را بر زمین می اندازیم بدون اینکه توجه کنیم که ممکن است این دستمال باعث آلودگی محیط زیست و ایجاد بیماری برای پاکبانان عزیزمان و دیگران گردد، بطری نوشیدنی مان را از خودروی ماشین به بیرون پرت می کنیم بدون اینکه اندکی تأمل کنیم که چقدر این رفتار مان سخیف و زننده است مدتی هست که به عنوان کسی که با قشر آسیب‌پذیر و کم‌درآمد جامعه در ارتباط هستم به این می اندیشم که آیا ارگان ،سازمان یا اداره ایی به فکر کمک به بهبود شرایط نارنجی‌پوشان عزیزمان هست؟

اما آنچه که باعث شد زمانی را برای نگارش این یادداشت صرف نمایم رفتار زیبا و شایسته یکی از پاکبانان عزیز شهرمان بود. آن روز مانند روزهای دیگر برای رفتن به محل کار خود از منزل خارج شدم. با آنکه ساعات زیادی از روز نگذشته بود اما خورشید داشت همه تلاش خود را برای ابراز وجود می کرد. در پیاده‌روی خیابان زیرسایه درختانی که آنها نیز بر اثر این گرما بی طاقت شده و رنگ باخته اند؛ در حال پیاده روی بودم؛ به نزدیک پاکبانان که رسیدم دیدم در حال جاروکشیدن کنار جدول پیاده رو هستند وگرد و خاک زیادی نیز به هوا برخاسته بود؛ یکی از پاکبانان به همکارش گفت: صبر کن خانوم رد شود؛ گرد و خاک نکن. وقتی از کنارشان عبور کردم به خودم گفتم راست می گویند: شعور و معرفت به تحصیلات آکادمیک و به بالای شهر زندگی کردن و به رئیس فلان سازمان یا اداره بودن ربطی ندارد. چند ساعتی به این رفتار پسندیده این دو پاکبان اندیشیدم و به رفتارهایی که سایر افراد جامعه با یکدیگر دارند.

به تندخویی بعضی از کارمندان با ارباب رجوع، به رفتار گستاخانه بعضی از افراد جامعه نسبت به بانوان، به بی احترامی بعضی از کارمندان با یکدیگر، اما این دو پاکبان که من هر روز بی تفاوت از کنارشان عبور می کنم؛ بی آنکه با آنها سلام علیک داشته باشم آنها چند ثانیه مودبانه برجای ایستادند؛ نگاهشان را بر زمین دوختند؛ تا گرد و خاک باعث آزار و اذیت من که یک شهروند عادی مثل خودشان هستم؛ نشوند.

شاید برایتان این موضوع اصلاً اهمیتی نداشته باشد اما برای من که رفتارهای اجتماعی را مورد مورد مطالعه قرار می دهم و کنش ها و واکنش های اجتماعی را رصد می کنم این رفتار برایم زیباترین نوع رفتار بشری است. این یادداشت بهانه ای است تا از این مردان سخت کوش که ناملایمات روزگار را احساس می کنند و بعضی از رفتارهای توهین‌آمیز ما را می‌بینند و اجحاف و بی‌عدالتی را درک می‌کنند؛ اما باز رفتارشان با افراد جامعه به گونه ای است که زبان انسان از بازگویی اینهمه متانت، وفا، وقار و بزرگ مردی قاصر است.

چقدر دردآور است که محیط منزل را تمیز نگه می داریم اما کوچه و خیابان ومحله مان انباشته شده است از زباله‌هایی که ما تولید کرده‌ایم، چقدر رنج آور است که برای فرزندانمان میوه می‌خریم و پوست هندوانه و خربزه را در پیاده‌روی جلوی خانه مان می‌اندازیم و تنها توجیهی که برای این رفتار مان داریم!

آنقدر بوی نامطبوع این نوع زباله ها آزار دهنده است، آنقدر تجمع پشه ها اطراف این زباله ها غیرقابل تحمل است که قطعاً حق الناسی را بر گردن خود خواهید گذاشت همه ما بارهاشاهد این بوده ایم که در کنار کوچه و پیاده رو نارنجی‌پوشان عزیز شهرمان در حال خوردن صبحانه بوده اند. به جایی بر نخواهد خورد اگر گاهی آنها را به لیوان شربت خنک دعوت کنیم، به جایی بر نخواهد خورد اگر گاهی برایشان در سرمای زمستان غذای گرم مهیا کنیم ،باور کنید به جایی بر نمی‌خورد اگر بر روی کیسه زباله بنویسیم که در این کیسه خرده شیشه است مراقب دستتان باشید. والله به جایی بر نمی‌خورد اگر کیسه زباله هایمان را محکم ببندیم و آنها را همینطور در پیاده‌رو نگذاریم. یادمان باشد بهشت همین جاست و آدمها به دست آدمها پیر می شوند نه روزگار!! بیایید اندکی مهربان تر با یکدیگر برخورد نماییم اما شما پاکبانان عزیز خدا قوت دست مریزاد به این همه درک ، شعور ، فهم ؛ مرحبا به این همه انسانیت ما را ببخشید اگر گاهی با کلام یا رفتارمان باعث دل شکستگی شما می شویم شما به بزرگواری خودتان ببخشید نمی دانم اکنون در این شرایط سخت چگونه مراقب سلامت جسمانی خودتان و اعضای خانواده تان هستید امیدوارم مسئولین به این موضوع توجه کرده باشند و حداقل شرایط بهداشتی که همان ماسک و دستکش و ژل ضدعفونی کننده است در اختیارتان قرار داده باشند.

پی نوشت:

امیدوارم تعدادی از این بسته های حمایتی که توسط مسئولین و خیرین تدارک دیده شده و می‌شود به دست شما هم برسد. انشاالله حقوق و مزایایتان به موقع پرداخت می گردد. خدا قوت؛ دست مریزاد سایه تان همیشه بر سر فرزندانتان مانا باد و اما شما مردم عزیز و فهیم چند یادآوری:
۱٫ از گذاشتن اشیای نوک تیز در پلاستیک های زباله جداً خودداری کنید و اگر این کار را انجام می دهید بر روی پلاستیک کاغذی را بزنید و نام شیشه، سوزن یا هرچیز برنده دیگری که در پلاستیک وجود دارد را قید نمایید.
۲٫ از ریختن زباله در کوچه و خیابان حتی اگر پوست یک شکلات هست خودداری کنید باور کنید این سهل انگاری ارزش حق الناسی که به گردنمان خواهد ماند را ندارد.
۳٫ گاهی با یک هدیه بسیار کوچک حتی اگر مقدار کمی خوراکی یا میوه است پاکبانان عزیزمان را خوشحال کنیم
۴٫ اگر زمان صرف صبحانه شان در جلوی منزل ما نشسته اند با احترام با آنها برخورد نماییم و با یک لیوان نوشیدنی خنک به آنها بگوییم که قدردان لطف و محبت و مهربانی شان هستیم.
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید دنیای هیچ کدام از ما انسان ها خالی از درد و رنج نیست اگر مرهمی بر زخم یکدیگر نیستیم لااقل نمک بر زخم یکدیگر باشیم.